ما عشق روي آن نگاريم

شاعر : سنايي غزنوي

زان خسته و زار و دلفگاريمما عشق روي آن نگاريم
پيوسته به دام او شکاريمهمواره به بند او اسيريم
ما عاشق زار زار زاريماو دلبر خوب خوب خوبست
از ديده سرشگ از آن نباريمترسم که جهان خراب گردد
گويي که هميشه در خماريماز فتنه‌ي زلف مشکبارش
کاندر هوس تو بر چه کاريمآخر بنگويي اي نگارين
ما خود سر اين جهان نداريمگر دست تو نيست بر سر ما
کازرده‌ي جور روزگاريمما را به جفاي خود ميازار
ما بي تو بدل به دل نداريمچون تو به جمال بي مثالي
در ديده به جاي سرمه داريمخاک قدمت اگر بيابيم
گر ما غم تو به غم شماريمما را به جهان مباد شادي